الهام فخاری:
سکوت در اتاق نادیدنی
جایی باشی در هنگامی که هیچ خودرویی آمدوشد نکند، صدای هواپیمایی نیاید، کسی چیزی نگوید... . جایی دنج شاید در کوهستانی دور یا واحهای در کویر یا باغی روشن یا اینکه جایی زیر آبهای ژرف؛ خیال کردید؟ گمان میکنید چند دقیقه یا چند روز تاب آن را دارید؟ بماند که همان جاها هم پر از آواهای زمینهای، ولی با شدت و توان کمتر است.
برگردید، اینجا در میان آنهمه خودرو که رفتوآمد میکنند، لبهایی که باز و بسته میشوند، موتورهایی که نزدیکشدنشان را با گازدادن و قدرت اگزوز نشان میدهند یا لحنها که نشانههایی برای دور یا نزدیکشدن هستند... .
بدون اینهمه آوا، میان این دنیای پر از آدم، فشردگی کوچه و خیابانها و شتاب روزمره، چگونه میتوانید بامداد را به شامگاه برسانید؟ آیا میشود در این شهر و میان این مردمان به فروشگاهی نزدیک خانهتان بروید با نشنیدن آواها و هشدارها و نشانههای آوایی پیرامونتان، جان سالم به در ببرید؟
شاید برایتان آشنا باشد که یکی از آزمایشهای روانشناسی، اتاق سکوت و سنجش تابآوری آدمها در چنین وضعیتی است. اتاق سکوت و اتاق سپید گونههایی از شکنجهگری روانشناختی و شاید بدترین آنها هستند. جایی که هیچ برانگیزاننده (محرک) حسی نیست و دریافتی از بیرون رخ نمیدهد.
شکنجه واگوی چینافتادن و شکستن است و شکنجه کاری دارای فرایندی برای درهمشکستن اراده و هویت و شخصیت آدمی است. آیا شکنجه همواره کاری آگاهانه و برنامهریزیشده است؟ آیا مفهوم آسیب و بیتوجهی به چگونگی زندگی دیگری همین را میرساند؟ اگر چنین باشد و با دانستن اینکه دریافتنکردن دادههای حسی پیرامونی در یک فضای شهری فشرده، پررفتوآمد و با جمعیت پرشماری که توجهی به اتاق سکوتی که شما ناخواسته در آن هستید، ندارند که بسیار پرخطر است، چه میکنید؟
کمتر بیرون میروید. از رفتوآمد به فاصلههایی که نزدیک نباشند، خودداری میکنید. در گپوگفتها، دورههای آموزشی، کارهای گروهی کمتری همکاری میکنید و کمکم شما از مردمی که اتاق نادیدنی سکوت پیرامون شما را درنمییابند، دوری میگزینید.
آنچه نوشتم، زندگی بخشی از جامعه شهروندی ازجمله در جایی مانند تهران است. ناشنوایان و کمشنوایان در این فشردگیها، شتابها، رقابتها و پیچیدگیهای تهران چگونه زندگی میکنند؟
آیا کسی برای یک روز تلاش کرده زندگی یک ناشنوا در تهران یا کلانشهر دیگر یا شهرها و روستاها را تجربه کند؟ کسی خواسته درباره آنچه در آن اتاق نادیدنی سکوت میگذرد، بداند؟ کسی از خود پرسیده این اتاق سکوت چگونه روند زندگی یک شهروند را در هم میشکند؟ و آیا هنگام سیاستگذاریها و برنامهریزیهای شهری یا روستایی به یاد داریم که شهروندانی هم هستند که دریافت نشانهها و دادههای شنیداری برایشان نشدنی است؟
بیشتر جامعه ما آوای ناشنوایان را نشنیده است. در نشانهگذاریها، راه و روندها، برنامههای همگانی و خدمتها کمتر به گروههایی ازجمله ناشنوایان توجه شده است.
گویی انگاره ما این است که همه در یک تالار هستیم و حبابها یا اتاقهای شیشهای میان همدیگر را درنمییابیم. برخی از دریافت نشانههای دیداری، برخی از دریافت و پردازش نشانههای شنیداری و برخی در پردازش یا توان روانی با دیگران همانند نیستند.
این در حالی است که مدیریت اجتماعی در هر دستگاه و سازمان باید به همه توجه کند و برای همه شهروندان شهر یا روستا یا خدمت دستگاهها، زندگی گروهی در کنار دیگران، آموزش و بالندگی، هنر و شادکامی را دسترسپذیر کند.
آنچه بیشتر شهروندان و مدیران از خدمت به ناشنوایان به یاد دارند، بیان با زبان اشاره در برنامههای تلویزیونی و برخی برنامه یا نشستهای گروهی است. ما باید هم جامعه را درباره نشانهها و ناهمانندی تواناییهای مردم آگاهتر کنیم و هم اینکه همه بیاموزیم چگونه میتوان در کنار هم ارتباط را با نشانههای ترکیبی پیش برد. برای برگزاری کدام نشست یا برنامه از دوستان ناشنوا دعوت میکنیم؟ آیا تنها برای مراسمهای روزهایی مانند روز ناشنوایان یا مانند این؟ برای هماندیشیها و کار همکارانه چطور؟ چقدر درباره آنها میدانیم؟ آیا هنگام دعوت از میهمانان یا شرکتکنندگان پرسشنامهای داریم که پرسیده شده باشد آیا داوطلب یا میهمان شرایط ویژهای دارد، تا برای پیونددهی و همکاری اثربخش او ابزار و روند مناسبی فراهم کنیم؟ در روز جهانی خودرو که به دلیل بیماری و مشکل ستون مهرهام با خودروی محل کار در راه بودم، گفتم نامگذاریها برای توجهدادن به یک مسئله، حق یا چالش است. برای پرداختن به چیستی آن مسئله یا چالش و عاملهای در پیوند با آن، برای آگاهی بیشتر و دگرگونکردن بازخوردهایمان است. آن روز جهانی در شرایط همهگیری کرونا امسال کسی را به دوری از خودروی شخصی دعوت نکردم؛ چون گمان میکنم بسیار نمایشی و شعاری است. در روز جهانی ناشنوایان هم شادباش به کسی نمیگویم؛ چون فلسفه این نامگذاری توجه به اتاق سکوتی است که برخی شهروندان در میان تالارهای زندگی گروهیمان در آن به سر میبرند و حبابهای شیشهای میانمان، ما را از دقت و توجه به حق آنان، همکاری و همزیستی کنشگرانه و خرسندی و شادکامیشان بازداشته است.
اگر گرامیداشتی را باور داریم، برای دسترسی عادلانه و همزیستی برابر و توجه به مناسبسازی زندگی شهری و روستایی برای شهروندان ناشنوا، با هم کاری کنیم.
روزنامه شرق